احمدرضا کشاورز

احمدرضا کشاورز

وب سایت شخصی*************************** بنده ی دیگری مباش که خداوند تو را آزا د آفرید
احمدرضا کشاورز

احمدرضا کشاورز

وب سایت شخصی*************************** بنده ی دیگری مباش که خداوند تو را آزا د آفرید

نقدی بر مقاله ی مرگ مولف از رولان بارت Roland Barthes

نقدی بر مقاله ی مرگ مؤلف از رولان بارت (Roland Barthes)

 مرگ مولف ؛ مرگ کنشگر ارتباطی

احمدرضا کشاورز

   در میان مکاتب علوم ارتباطات، مکاتبی  وجود دارند که در زمینه های نقد ادبی، نشانه شناسی و پدیدار شناسی،  فعالیت های مطالعاتی و پژوهشی خود را معطوف داشتند که از جمله این مکاتب می توان به مکتب ژنو با زبان شناسانی چون فردیناند دو سوسور و مکتب فرانسه و نشانه شناسانی چون رولان بارت اشاره نمود. هریک از اندیشمندان این مکاتب رویکرد ویژه ای نسبت به محتوای متون ادبی و نقد آن داشته اند و مقالات متعددی نیز در این زمینه ها ارایه نموده اند که مورد توجه نظریه پردازان و پژوهشگران در نقاط مختلف جهان قرار گرفته است. رولان بارت یا در نگارشی دیگر بارتز، با فعایت های نشانه شناختی خویش و مطالعاتی که بر محتوای ادبی متون داشته است به عنوان یک نظریه پرداز مکتب فرانسه شهرت جهانی دارد. وی در مقاله ای نسبتا کوتاه به نام " مرگ مولف" ، نقد رایج ادبی را  مورد انتقاد قرار دادهاست. وی معتقد است اینکه در  نقد سنتی بررسی کنیم نویسنده چه هدف و مقصودی داشته و یا در چه شرایط سیاسی فرهنگی اجتماعی و یا معیشتی قرار داشته را بایستی کنار نهاد و نویسنده ی اثر  را بایستی از متن جدا نمود. 

    وی معتقد است اختصاص اثر به یک مؤلف و تفسیر متن در رابطه با نویسنده و اوضاع و احوال او، سبب ایجاد محدودیت می شود. بر مبنای نظر وی از این پس بایستی مخاطب یک اثر، اثر را از نویسنده ی آن جدا کندو بدین گونه از استبداد تفسیری موجود رهایی یابد؛ بدین گونه دیگر مهم نیست نویسنده چه هدفی داشته از آنچه نگاشته است و به چه منظوری و چه مفهومی اثری خلق کرده است؛ مهم اینست که مخاطب یا خواننده ی متن چه برداشت و تفسیری از آن دارد؛ بدین گونه مؤلف پس از آفرینش اثر و انتشار آن،  به نوعی ارزش وجودی نداشته و مرده است. بدیهی است در چنین شرایطی، رقم زدن چنین مرگی برای مؤلف به مرگ منتقد منجر می شود؛ چرا که چگونه می توان اثری را مورد تحلیل و بررسی و واکاوی و ابراز نظر قرار داد در حالیکه نویسنده، افکار، رویکردها، اوضاع و احوال زندگی و هر آنچه سبب خلق اثر شده، دیگر اهمیتی ندارد و کنار گذاشته شده است. در جمع بندی از این نظریه، می توان گفت که دیگر معنا و مفهوم را نباید در اثر و محتوای آن و خلاقیت نویسنده ی اثر جستجو کرد؛ که معنا و مفهوم، آنچیزی است که در مخاطب یا همان خواننده ی اثر جلوه پیدا می کند.

    مرگ مولف را می توان در تطبیق با هرمنوتیک فلسفی  هایدگر، گادامر و ریکور دانست که آن ها مقوله ای به نام فهم اصلی یا نیت مؤلف را کنار می نهند و در رکیردی مخاطب محور، فهم را آن چیزی می دانند که در ذهن هر مفسر یا به عبارتی مخطب اثر و در نتیجه ی مواجه ی او با پیام در یک فراگرد ارتباطی نقش می بندد.

در رابطه با مباحث مزبور، بایستی اذعان نمود که از سویی بایستی چنین رویکرد هایی را در قبال متون تا حدّی پذریفت؛ چنانکه به روشنی قابل دریافت است که مخاطب یک اثر، اثری را می پذیرد و دوست می دارد، چرا که با دغدغه ها، امیال و یا نظریات وی ممکن است دارای همسویی باشد؛ به طور نمونه ممکن است فردی متن ادبی یا شعری را بخواند و از آن لذت ببر به دلیل اینکه این شعر در خطاب به یک معشوقه بوده است؛ حال ممکن است معشوقه ی مدنظر شاعر یا نویسینده مرتبط با یک عشق روحانی یا الهی بوده و فردی که از آن لذت می برد و آن را در خود پرورش می دهد و نسبت به آن واکنش نشان می دهد یا در رفتار خود تأثیر می دهد؛ آن را در مقابل یک عشق زمینی و انسانی مورد تفسیر قرار دهد؛ چون خود در چنین شرایطی است. این فاصله ای است که همواره در طول تاریخ و در میان ملل مختلف جهان میان نویسنده و مخاطب وجود داشته است؛ از شعر و داستان و متون مختلف ادبی گرفته تا حتی نظریه های اندیشمندان در حوزه ی های مختلف.

   پس می توان گفت نمی توان چنین رویکرد هایی را غیر منطقی و مردود دانست؛ اما نکته ی شایان توجه اینست که در صورتی که ما از مرگ مؤلف سخن بگوییم، گویی منبع پیام و و گاهی فرستنده را از سیستم ارتباطی بیرون رانده ایم؛ این در حالی است که در ساختار ارتباطات به طور کلی، مرگ مولف در متون ادبی به معنای مرگ کنشگر ارتباطی است و بدین گونه پیام در حالی در فراگرد ارتباطی منتقل می شود که در فقدان یکی از عناصر مهم ارتباطی، لایه های متعددی از پیام بیرون می نهد و این خود، نقدی ساختاری بر این موضوع است.

   از سوی دیگر با پذیرش مرگ مولف بر مبنای نظر این اندیشمندان، بایستی این مرگ را در صورت های دیگر ارتباطی نیز مد نظر قرار داد؛ در تمامی ارتباطات مستقیم و غیر مستقیم چون: رودرو، تلفنی و  انواعی از رسانه های دیداری، شنیداری، نوشتاری و شفاهی این واقعیت صدق می کند. یک ارتباط گر در یک مذاکره، مناظره، مصاحبه، سخنرانی و گفتگو و غیره ممکن است کنش ارتباطی داشته باشد و ناظران یا شنوندگان نسبت به آن برداشت متفاوتی بر مبنای تجربیات خود داشته باشند که با نیت و هدف کنشگر ارتباطی در تناقض یا تعارض باشد. حال نتیجه و باز خور ارتباط آنجایی تحقق می یابد که گیرنده ی پیام چه واکنشی در برابر پیام داشته باشد؛ حال این تفسیر همان چیزی است که منتج به واکنش شده یا خود مصداق بازخور پیام خواهد بود؛ بدین گونه با این اهمیتی که تفسیر گیرنده یا مخاطب از پیام در موقعیت و صورت های مختلف ارتباطی دارد؛ می توان گفت در صورت پذیرض مرگ مولف، بایستی از مرگ کنشگر ارتباطی  و فرستنده ی پیام سخن گفت؛ شاید این که در بسیاری از ارتباطات اجتماعی، کنشگر یا فرستنده ی پیام  پس از دریافت بازخور پیام خود از فرد دیگر به شدت عصبی، برافروخته یا رنجور می شود اینست که متوجه مرگ خود می شود؛ مرگ مؤلف یعنی مرگ کنشگران در ارتباطات اجتماعی( کشاورز، احمدرضا:1395).